کاریکلماتوریست دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی جمعه 85 دی 15 :: 3:35 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
پس از مرگم نمی دانم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم صوتکی سازد گلویم صوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان آشفته و آشفته تر سازد تابدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را ... دیروز روز تولد من بود ولی این تولد با قبلی ها خیلی فرق می کرد چون اینبار نمره 20 رو روی صفحه زندگی من حک می کرد و امسال هم با سال های قبل فرق داشت چون تعدادی از دوستان با نقشه از پیش تعیین شده برایم جشن تولد گرفتند و هدایای ارزشمندی به من دادند. با توجه به اینکه دیروز یکی از سخت ترین روزهای زندگیم بود خیلی گرفتار بودم، وقتی که خسته به خونه برگشتم کیک تولد رو جلوی خودم دیدم، البته من به این جور کارها علاقه ندارم و همه این رو می دونن، چون اعتقادم این بود که وقت آدمی خیلی گرانبهاتر از اینه که با این کارها تلف بشه ولی وقتی دیدم همه زحمت کشیدن و برای من هدیه گرفتن و تو کار انجام شده قرار گرفتم، خیلی سری با یه تشکر و خمیازه سر و ته قضیه رو هم آوردم ولی امان از دست این بچه های شیطون، SMS بارونم کردن، جالب اینکه هرکی تو بانک پارسیان حساب داشته باشه روز تولدش براش پیام تبریک میاد. خلاصه خیلی خیلی ممنونم و امیدوارم که این 19 سال بیهوده به حدر نرفته باشه و اگه کافی باشه این عدد 20 آخرین عدد زندگی این حقیر باشه وگرنه ما تا آخرش هستیم. آنگاه که زندگی همچون ترانه ای جاری می گردد شاد بودن آسان است اما ارزش انسان زمانی آشکار می گردد که در شرایط آشفته نیز لبخند به لب دارد. جالب اینکه من روز تولدم مشکی پوش بودم و در جواب یکی از دوستام این جوک رو تحویل دادم: مرد همیشه لباس مشکی می پوشیده. دوستاش میگن چرا همیشه مشکی می پوشی؟ مرد میگه: آخه من ختم روزگارم!!! می دونین ناراحتی من برای چی بود بخاطر عروج دوست عزیز وبلاگیمون حسن کوکبیان نظری، تازه داشتم باهاش اخت می شدم، اون پیام های زیباش، اون مطالب گیراش و اون کارهای باصفاش همه رو شیفته خودش کرده بود. انالله و انا علیه راجعون. نمونه هایی از SMS های مجاز دوستان (البته همشون انگلیسی بودن من فارسی نوشتم): * روزی که به دنیا اومدی داشت بارون می اومد ولی هوا ابری نبود. میدونی چرا؟ اون روز فرشته ها داشتن از اون بالا گریه میکردن. چون یکی از اونا کم شده بود. * اشکی که بیصداست پشتی که بیپناست دستی که بسته است پایی که خسته است دل را که عاشق است حرفی که صادق است شعری که بیبهاست شرمی که آشناست دارایی من است ارزانی شماست. تولدت مبارک. * من دلم می خواهد با طلوع خورشید، جای هر قطره ی شبنم، روی هرگلبرگی بنویسم، تولدت مبارک. * به نام تنها پناه آشفتگان دیار سرنوشت تقدیم به تو که هنوز هم تکهای از آسمان در چشمانت،جرعهای از دریا در دستانت و تجسمی زیبا ازخاطره ایثار گلهای سرخ در معبد ارغوانی دلت به یادگار مانده است. نخستین چکه ناودان بلند یک احساس را در قالب کلامی از جنس تنفس باغچههای معصوم یاس به روی حجم سپید یک دفتر می ریزم و آن را با لهجه همه پروانه صفتهای این گیتی بی انتها به آستان نیلوفری دل زلالت هدیه میکنم. در پناه خالق نیلوفرها مهربان و شکیبا بمانی. * داش محمد تولدت مبارک. هرگاه دلت هوایم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند. خلاصه تولدم مبارک، امیدوارم که مثل سن و سالم بتونم از روزگار هم نمره 20 بگیرم. امیدوارم که خداوند شادروان نظری رو قرین رحمت خود قرار دهند. انشاءالله یا علی موضوع مطلب : |
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||